محتوای سایت آموزش جنسی و زناشویی طبتاج جهت کمک به مسایل جنسی و زناشویی خانواده ها تهیه و تنظیم شده است و مناسب افراد زیر 18 سال نمی باشد. در صورتی که زیر 18 سال دارید , این سایت را ترک نمایید .
اعتیاد به تکنولوژی و راههای ترک آن
اگر میخواهید از دام اعتیاد به فناوری خلاص شوید بهتر است در ادامه این مقاله با ما همراه شوید.
«تقریباً همه کسانی که میشناسم تا حدی به اینترنت اعتیاد دارند.» این را تونی شوارتز در مقالهای در نیویورکتایمز مینویسد. یکی از شکایتهای همهگیر این روزها، درباره اعتیاد اطرافیان به اینترنت است. جریانی ثابت از تیترهای مشابه این، اینترنت و برنامههای مربوطش، شبکههای اجتماعی و بازی های آنلاین را متهم میکنند که ما را به حواسپرتی معتاد کرده.
تردید چندانی در این باره نیست که تقریبا هر کس که به نحوی به اینترنت وصل میشود، به سختی میتواند این اتصال را قطع کند. کافی است به اطرافتان نگاه کنید. مردم همه جا به گوشیهایشان چسبیدهاند. بیشتر ما، مثل شوارتز، به سختی میتوانیم تمرکز کافی را، به جای اینها به کارهایی که به آن نیاز دارند، اختصاص دهیم.
چیزهایی هست که این فناوری را متفاوت میکند: هم فراگیر است، هم متقاعدکننده؛ اما استفاده بیش از حد از آن تقصیر چه کسی است؟ برای پیدا کردن راهحل این مسئله، لازم است که بدانیم با چه چیزی سر و کار داریم. چهار گروه هستند که در توطئه وصلنگهداشتن شما همدستاند و احتمالا شما انتظارشان را ندارید!
فناوری
خود این فناوریها و سازندگانشان احتمالاً آسانترین مظنونین برای اتهام کوچککردن دامنهٔ توجه ما باشند. نیکولاس کار، نویسنده «The Shallows: What the Internet Is Doing to Our Brains» مینویسد: «اینترنت طراحی شده تا یک سیستم ایجاد وقفه باشد، ماشینی تنظیم شده برای تقسیم توجه.»
سرویسهایی مانند Facebook، Youtube، Twitterو Instagram به عنوان استادان دستکاری و ترغیب خوانده میشوند: آنها محصولاتشان را آنقدر خوب میسازند که مردم نمیتوانند از آنها دست بکشند. من چندین سال روی این محصولات مطالعه کردم و درباره روش کار آنها یک کتاب نوشتم. چیزی که فهمیدم این بود که همه چیز با یک الگوی کسبوکار شروع میشود.
از آنجا که این سرویسها برای کسب درآمد به تبلیغات متکی هستند، هر چه بیشتر از آنها استفاده کنید، پول بیشتری به دست میآورند. عجیب نیست که این شرکتها تیمهایی استخدام میکنند که روی هر چه جذابتر و درگیرکنندهتربودن سرویسهایشان تمرکز کنند. این محصولات تصادفاً عادتساز نیستند. این جزء طراحی آنهاست. آنها از گرفتارکردن ما انگیزه و هدف مشخصی دارند.
اما، هر چقدر هم این سرویسها خوبند، ما با چند قدم ساده میتوانیم آنها را کنترل کنیم. به هر حال فیسبوک و اینستاگرام از مواد مخدر که بدتر نیستند. مثلاً میتوانیم تعداد و زمان نوتیفیکیشنهای حواسپرتکنشان را که وسواس و اضطرار ما برای چککردن را فعال میکنند، تغییر دهیم.
آنطور که آدام مارچیک، مدیرعامل شرکت بازاریابی موبایل کاهونا، میگوید، کمتر از ۱۵درصد کاربران گوشیهای هوشمند زحمت تغییر تنظیمات نوتیفیکیشن را به خود میدهند؛ یعنی ۸۵درصد باقیماندهٔ ما به صورت پیشفرض در خدمت ترجیحات سازندههای برنامهها هستیم.
گوگل و اپل، که پرکاربرترین سیستم عاملهای موبایل را میسازند، تغییر این تنظیمات را برای کاربران بیش از حد سخت کردهاند. این ما هستیم که باید با طیکردن مراحل لازم مطمئن شویم، ابزارها طبق نیازهای ما تنظیم شدهاند و نه نیازهای سازندگان برنامهها. [گاهی واقعاً تنظیمات مربوط سخت نیستند و برعکس در ابتدای استفاده از هر محصول به کاربر یادآوری میشوند. چیزی که اتفاقا میافتد تنبلی کاربران و استفاده از سیستم next-next است که باعث میشود، کسی متوجه تنظیمات مربوط نشود.]
شغل شما
در حالی که شرکتهایی مانند Facebook از توجه ما درآمد تبلیغات کسب میکنند، فناوریهای عمومیتر چنین روالی ندارند. برای مثال ایمیل را در نظر بگیرید. [احتمالاً در محیطهای کاری ایران تلگرام بیشتر چنین کاربردی داشته باشد تا ایمیل.] هیچ شرکتی در واقع «صاحب» ایمیل نیست و برای این پروتکل هیچ اهمیتی ندارد که شما چقدر از آن استفاده میکنید؛ اما برای بسیاری ایمیل عادتسازترین ابزار است.
ما همه ساعات روز مدام ایمیل چک میکنیم. هر وقت که بتوانیم: قبل از شروع جلسهها، در صف ناهار، پشت چراغ قرمز و… . کاملا در این مورد دچار وسواس شدهایم. اما چرا؟ چون این چیزی است که رئیس میخواهد.
یکی از مؤثرترین افراد در نحوه استفاده و اعتیاد شما به فناوری کسی است که حقوق شما را میدهد. تقریبا برای تمام کارهای دفتری، ایمیل ابزار اصلی ارتباطات سازمانی است. پاسخی کُند و دیر به یک پیام میتواند نه تنها به قیمت شهرتتان بلکه به قیمت شغلتان تمام شود.
متاسفانه، زنجیرشدن به فناوری زمان کمی برای جدیتر فکرکردن باقی میگذارد. کار واقعی که به خلاقیت و توانایی حل مسئلهای احتیاج دارد که فقط با تمرکز بیوقفه ممکن است، دیگر در دفتر کار انجام نمیشود؛ بلکه در خانه و بعد از خواباندن بچهها شروع میشود.
کال نیوپورت، استادیار علوم کامپیوتر دانشگاه جرج تاون، این نوع کار را «کار عمیق» مینامد. او در کتابی که به همین نام نوشته میگوید: «کار عمیق عبارت است از تمرکز بدون حواسپرتی و مزاحمت روی کاری که تواناییهای فکری و شناختی میطلبد و کار سطحی فعالیتهایی را توصیف میکند که در ذاتشان بیشتر لجستیکال هستند و به تمرکز شدیدی احتیاج ندارند». مکالمات ایمیلی پینگپونگی با همکاران شامل کار سطحی میشود.
نیوپورت به مردم توصیه میکند که میزان کار عمیق و سطحی را با کارفرمایشان مورد بحث قرار دهند: «رئیستان را قانع کنید که سعی کند بپذیرد که برای مثال ۵۰درصد از زمان کاری شما باید بدون وقفه و مزاحمت باشد و ۵۰درصد بقیه به این کارهای سطحی اختصاص پیدا کند.»
او در ادامه میگوید: «وقتی آنها با حقیقت زمانی که صرف تولید نتایج واقعی با استفاده کامل از مهارتهایتان میکنید، مواجه شوند، با خودشان فکر خواهند کرد که باید شرایط را تغییر دهند.»
دوستان شما
این صحنه آشنا را تصور کنید. آدمهایی که دور میز جمع شدهاند و از غذا و دور هم بودنشان لذت میبرند. با هم شوخی میکنند و میخندند. در میانه همین صحنه و در چند لحظه ساکتتر میان صحبتها، کسی گوشیاش را در میآورد تا ببیند کجا چه خبر است. تقریبا هیچکس توجه خاصی به این صحنه نمیکند و کسی چیزی نمیگوید.
حالا همان صحنه را تصور کنید، اما به جای چک کردن صفحه گوشی یکی از افراد بلند آروغ میزند. همه متوجه میشوند. اگر فضا مربوط به یک جمع خوابگاهی پسرانه نباشد، این کار به عنوان رفتاری ناشایست دیده میشود. این بیادبی به عنوان تخطی از اصول اولیه آداب معاشرت عمل میکند.
چرا همین هنجارهای اجتماعی که روی سایر رفتارهای ضداجتماعی اعمال میکنیم درباره چککردن گوشی سر غذا یا در جلسه یا در میان مکالمه به کار نمیبریم؟ گویی به نحوی آن را میپذیریم و وقتی کسی مرتکب این رفتار میشود چیزی نمیکوییم.
واقعیت این است که اولی از دومی بدتر است زیرا برخلاف سایر اشتباهات کوچک، چککردن گوشی واگیردار است. یکی گوشیاش را چک میکند و بقیه احساس نوعی اجبار میکنند که این کار را تکرار کنند و این واکنشی زنجیرهای ایجاد میکند. هر چه تعداد آنهایی که گوشی چک میکنند بیشتر شود، آدمهای ساکت بیشتر میشوند تا جایی که فقط شما نشستهاید و بدون گوشی در دست پیامخواندن و اینستاچککردن بقیه را تماشا میکنید.
از منظر اجتماعی، چککردن گوشی بیشتر شبیه یک عادت بد دیگر است: گوشیهای ما مثل سیگار هستند. چیزی که در شرایط اضطراب و نگرانی یا بیحوصلگی یا بیقراری سراغش میرویم و دستمان را بندش میکنیم. دیدن پکزدن بقیه به سیگار [اگر اهل سیگار کشیدن باشید] یا نگاهکردنشان به گوشی، وسوسهبرانگیزتر از حد مقاومت ماست و به زودی همه مشغولش میشوند.
فناوری و رئیس و دوستانتان، همه روی میزان و دفعات استفاده شما از این ابزارها تأثیر میگذارند؛ اما هنوز یک نفر مانده که باید نقد شود؛ کسی که گوشی را به دست گرفتهاست.
شما
باید اعتراف کنم، هر چند من به عنوان یک حرفه، فناوریهای عادتساز را مطالعه میکنم، قطع اتصال اینترنت برای من آسان نیست. خیلی بیشتر از آن که دوست دارم، آنلاینم.
مثل شوارتز و خیلیهای دیگر، بیشتر وقتها از کار اصلیام منحرف میشوم [و سراغ این ابزارها میروم]. برای اینکه بدانم چرا، شروع به مونیتور کردن خودم کردن تا رفتارم را بفهمم. اینجا بود که با یک حقیقت ناراحتکننده روبرو شدم.
من از فناوری به عنوان یک راه فرار استفاده میکنم. وقتی دارم کاری انجام میدهم که دلم نمیخواهد یا وقتی جایی هستم که ترجیح میدهم نباشم، از گوشیام استفاده میکنم تا خودم را به جایی دیگر بفرستم. منتقل کردن لحظهای توجه در بیشتر موارد به نظرم توانایی خوبی میآمد؛ مثلا وقتی در سیستم حمل و نقل عمومی زمان میگذراندم؛ اما خیلی وقتها استفادهام از فناوری آن قدر هم بیضرر نیست.
وقتی با کار مشکلی مواجهم، مثلاً فکر کردن به یک ایده مقاله یا ویرایش صدباره یک مطلب، صفحه گمراهکنندهتری من را به سمت خود میکشید. خیلی راحت میتوانستم با پاسخدادن به ایمیلها و پیامها و گشتن در اینترنت به اسم «تحقیق»، موقتاً از این زحمت ناراحتکننده فرار کنم.
هر چند به شدت میخواستم تقصیر را جایی دیگری ببینم، نهایتاً مجبور بودم بپذیرم که عادات بد من کمتر به فناوریهای عصر جدید مربوط بودند و بیشتر از همان مشکل قدیمی «پشتگوشاندازی» میآمدند.
انداختن تقصیر حواسپرتیها به گردن فناوری کار راحتی است؛ اما حواسپرتی چیز جدیدی نیست. ارسطو و سقراط درباره ماهیت پدیدهای به نام Akrasia بحث میکردند: تمایل ما به انجام کارهایی خلاف منافعمان. اگر با خودمان صادق باشیم، فناوری فقط راه دیگری برای اشغالکردن فکر و زمان ماست. اگر ما مشغول گوشیهایمان نمیشدیم، احتمالاً کار بینتیجه دیگری میکردیم.
حقیقت دارد که فناوریهای شخصی بیشتر از همیشه جذابیت دارند و تردیدی نیست که شرکتها محصولات و خدماتشان را طوری مهندسی میکنند که جذابیت و کشش داشته باشند؛ اما آیا ما طور دیگری ترجیح میدهیم؟ نتیجهٔ مطلوبِ بهتر ساختن چیزی این است که مردم از آن بیشتر استفاده کنند. این لزوما یک مشکل نیست: پیشرفت است.
این پیشرفتها به این معنی نیست که نباید سعی کنیم که استفادهمان از فناوری را کنترل کنیم. برای اینکه مطمئن باشیم آنها ما را کنترل نمیکنند، باید با این حقیقت کنار بیاییم که آنچه مسئول عادات ماست چیزی بیش از فناوری در دسترس ماست. فرهنگ محیط کار و هنجارهای اجتماعی و رفتارهای شخصی همگی نقش خود را ایفا میکنند.
برای اینکه فناوری را سر جایش بگذاریم، باید نه فقط نسبت به اینکه فناوری چطور تغییر میکند، بلکه نسبت به اینکه چطور ما را تغییر میدهد، هشیار باشیم.